-
[ بدون عنوان ]
شنبه 27 آبانماه سال 1391 17:20
سلام بچه ها این روزا دارم برا کنکور میخونم تا سال دیگه خداحافظ دوستتون دارم راستی امروز محمدو دیدم حرفی زد که داغونم کرد ولی برام دعا کنید حالا که خودم میخوام فراموشش کنم تا این جارو خوب رفتم تا سال بعد خدانگهدار
-
خدایا
سهشنبه 3 مردادماه سال 1391 18:57
خدایا این چه حکمتیه من توش موندم محمد فراموش شدنی نیستی
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 21 تیرماه سال 1391 21:42
خدا جون دیگه نمیتونم دیگه خسته شدم از زندگى دارم میمیرم نفساى اخرمه مگه نه؟خواهش میکنم تموم کن زندگیمومن دیگه نمیکشم از دست همه خسته شدم اون از محمد که نفسامو گرفتو به جاش اسپرى اسم بهم داد اون از خانواده م که با حرفاشون نمک رو زخمم میپاشند خدا صدامو میشنوى بیا دستمو بگیر وگرنه مجبورم....مجبورم که خودم با پاى خودم...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 13 تیرماه سال 1391 20:26
هربار که کودکانه دست کسی را گرفتم گم شدم ترس من از گم شدن نیست از گرفتن دستی است که بی بهانه رهایم میکند نمی دونم چی میخوام بگم ولی بازم امروز بارونیم
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 8 تیرماه سال 1391 12:19
سلام داداش میثم شرمنده کامپوترم مشکل پیدا کرده الانم با گوشیم وصل شدم بهت سرمیزنم ولى نمیتونم نظر بدم به قول خودت" یا على"
-
رهایت می کنم
پنجشنبه 1 تیرماه سال 1391 22:07
در تمام مسیر طولانی که خود را همراه ان کرده بودم تسلیم دوست داشتنهایم شدم وهزاران بار بغض خود را در گلوی خود حبس کردم تو در دلم جوانه زدی و زیستی اما به خواست من و حال من به این زیستن خاتمه میدهم دل گمراهم بوی عطر عشق توراه نا خواسته و ندانسته به سوی من آورد فکر میکردم در پاییز هم می توان جوانه زد اما این بار ساقه های...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 30 خردادماه سال 1391 06:43
من تنها نیستم اشکهایم را دارم اشکهایى که از غم تو بر گونه هایم جاریست من تنها نیستم لحظه هارا دارم لحظه هایى که یکى پس از دیگرى عاشقانه میروند تا حجم فاصله ها را کمرنگ تر کنندمن تنها نیستم چرا که خیالت حتى یک نفس ازمن غافل نمى شوددوستت دارم محمد
-
خسته ام
سهشنبه 23 خردادماه سال 1391 13:24
خسته ام ...خسته از نبودنت...!خسته از روزهایى که بى تو شب میشود وشبهایى که بى تو مى گذرد تا که طلوعى و غروبى دیگربیاید و باز هم بى تو مى گذردمحمد دوستت دارم
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 13 خردادماه سال 1391 18:18
سلام محمد امیدوارم حالت خوبه خوب باشه دلم برات تنگ شده اى کاش چشام رو ببندم وبازکنم وتوکنارم باشىمیدونى الان کجام پیش اب،یه جاى دنج و دارم به تو فکرمیکنم کاش الان پیشم بودى دوستت دارم محمدآن چنان سوخته ام درعطش دیدارت که دگر درهمه عالم نتوان یافت مرا
-
سخنى بادوستان
جمعه 12 خردادماه سال 1391 02:12
سلام مى دونم گذرهیچکس به این وبلاگ نمیخوره اما فقط واسه دلخوشى خودم که شده اینارو مى نویسم عزیزان خواهش میکنم کمکم کنید دیگه دارم کم میارم بهم راه حل بگید که کم تر زجربکشم مرسى
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 12 خردادماه سال 1391 02:06
سلام نفسماین همه سرنماز دعاکردم به خدا التماس کردم که فقط یه لحظه ببینمت ولى امروزخواهرم گفت که تورودیده هرچه قدر نگاه کردم ندیدمت محمدم همش فکرمیکردم بدون توزنده نمیمونم ولى الان زنده م ودارم نفس میکشم اما چه زندگى یه سال ندیدمت دارم دیوونه میشم من اینجا دارم از دوریت زجرمیکشم و تو بى خبرتوکاراى خودت غرقىوقتى شنیدم...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 8 خردادماه سال 1391 10:22
سلام یعنی هیچکس اینا رو نمی خونه تا بدونم تنها نیستم...چراهیچکس نظر نمیده دلم میخواد درمورد عشقم نظر بدید
-
خداحافظی
پنجشنبه 28 اردیبهشتماه سال 1391 10:12
سلام زندگیم خوبی؟ امروز اومدم ازت خداحافظی کنم اخه دیگه داره خرداد میشه باید حسابی درس بخونم پس خدانگهدار عشق من تمام تنم می سوزد از زخم هایی که خورده ام درد یک اتفاق که شاید با اتفاق تو دردش متفاوت باشد ویرانم می کند من از دست رفته ام شکسته ام می فهمی؟به انتهای بودنم رسیده ام اما اشک نمی ریزم پنهان شده ام پشت لبخندی...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 18 اردیبهشتماه سال 1391 15:18
هی کافه چی میزهایت را تک نفره بچین!نمیبینی؟ همه تنهایند..............
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 15 اردیبهشتماه سال 1391 16:03
محمد محمد خدا بگم چى کارت نکنه که داغونم کردى لعنتى چرا فکرت دست ازسرم برنمیداره ها؟حالاکه نیستى اززندگیم که بیرون رفتى از ذهنمم برو بیرون زندگیم جهنم شده لعنتى میفهمى؟ من این دوست داشتن رو نمیخوام دارم دیوونه میشم از بس قرص اعصاب خوردم ازبس بغضم رو نگه داشتم محمد من از دوست داشتن تو دارم عذاب میکشم نمى دونى چقدرسخته...
-
نازنینم
پنجشنبه 14 اردیبهشتماه سال 1391 13:32
این رابدان که عشق فراموش کردن نیست!بخشیدن است عشق گوش کردن نیست!درک کردن استعشق دیدن نیست!احساس کردن است دوستت دارم محمد...M
-
چشمهایم
پنجشنبه 14 اردیبهشتماه سال 1391 11:32
چشم هایم را به بیمارستان میبرم نمی دانم چه مرگشان شده هرشب جایشان را خیس میکنند
-
دل تنگ
سهشنبه 12 اردیبهشتماه سال 1391 17:13
سلام عزیزم امروز خیلی دلم گرفته میدونی دیگه اون کسی که یکی از دلایل تو برای رفتن بود دیگه مثل قدیما نیست دیگه هیچی مثل قدیما نیست.......محمدم من دیگه اون اریمس قبلی نیستم خیلی تغییر کردم هم تغییرات خوب هم بد میدونی دیگه اون اریمس مهربون جاش رو دادبه اریمس بد اخلاق بی جنبه دیگه کسی به من نمیگه مهربون بهم میگن بداخلاق...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 11 اردیبهشتماه سال 1391 16:15
سلام محمد خوبی؟ دلم خیلی برات تنگ شده خیلی وقته باهات صحبت نکردم تنها جایی که راحت میتونم باهات صحبت کنم اینجاست کاش اینارو میخوندی تا بفهمی که بی خبر شدی زندگی یه ادم تنها دیروز زنگ زده بودم صدات روبشنوم ولی تو گوشیت رو بر نداشتی از دیدنت که محرومم از صدات هم محرومم؟ محمدم کاش میدونستم الان کجایی!!شنیدم خونتون از...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 10 اردیبهشتماه سال 1391 23:50
سلام دوستان این وبلاگ مخصوص زندگیم محمد مسعودى هست کسى که خیلى دوستش دارم کسى که شوخى شوخى شد زندگیم کسى که بدون دلیل منو رهاکرد تنهام گذاشت شایدواسه خودش دلیلى داشت :|هیچ وقت نمیخوام هویتم معلوم بشه:-(